ღ کلبهء تنهاییِ مریم و مریم ღ

به قطره ای از دفترِ خاطراتِ احساس, عقاید, و نظرات ما خوش اومدین ◕لا اله الا الله وحده لا شريك له .. له الملك وله الحمد وهو على كل شي قدير

Saturday, September 30, 2006

entezar


در يک روز خزان پاييزي پرستويي را در حال مهاجرت ديدم به او گفتم: چون به دياريارم ميروي به او بگو دوستش دارم و منتظرش مي مانم
بهار سال بعد پرستو نفس نفس زنان آمد و گفت: دوستش داشته باش ولي منتظرش نمان
Maryam

2 Comments:

Anonymous Anonymous said...

wow ghashanb bud

3:19 AM  
Anonymous Anonymous said...

dar khafaghan az zibaee goyand. TO ey ZIBA ze eshgh bekhan ta az aseman
fereshtee barayat gerye namayad dar tanhaee.

1:20 AM  

Post a Comment

<< Home