سيب
تو به من خنديدی
و نميدانستی
من به چه دلهره از باغچه همسايه
سيب را دزديدم
باغبان از پی من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب آلود به من کرد نگاه
سيب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز
سالها هست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان
ميدهد آزارم
و من انديشه کنان
غرق اين پندارم
که چرا
خانه کوچک ما سيب نداشت
Maryam
5 Comments:
siv hamoo sibe ? 8-}
This comment has been removed by a blog administrator.
چشم را بستم لحظه ای
یاد کردم دیدنت را در خیال
آه آمد باز در افکار من
آن شب طولانی آن خواب محال
موفق باشی .
ehsan
ba salam va mamnoon ke be webloge omomi sar zadid
u va doostetoon ham web zibayi darid.baz ham be ma sar bezanid.
ya ali
ehsan
ba salam va mamnoon ke be webloge omomi sar zadid
u va doostetoon ham web zibayi darid.baz ham be ma sar bezanid.
ya ali
Post a Comment
<< Home